۱۳۹۶ تیر ۲۷, سه‌شنبه

گرمی در سردی، یا برعکس


هوا بس ناجوانمردانه گرم است
و هر دودی که می بینم گویا ناشی از "گرد" است
و شلوار من در این وانفسا همه ش زرد است
و چشمم گاه گاه پُر از درد است
و معلوم نیست چرا مغزم پُر از فرد است،
با این همه، دستم هنوز سرد است
در دنیایی که بسیار نامرد است ...
.
.
.
18 جولای 2017، در گرماسردِ میدانی در همین نزدیکی

۱۳۹۶ تیر ۱۸, یکشنبه

گشاده کانی، در زمانی که نمانده هیچ آنی


گشاده کانی،
در زمانی که نمانده هیچ آنی:
.
.
.
من فکر میکنم هرگز نبوده کان من اینقدر گشاد
من فکر میکنم هرگز نبوده "درس" من اینقدر زیاد
حالا "خدا" شاید خوشش بیاد!
.
.
.
ریدم به هر چه ازدیاد!
(شعر باید خودش بیاد!)
.
.
.
9 جولای 2017، جایی در لابلای یکسری کتاب

۱۳۹۶ تیر ۱۴, چهارشنبه

شَعری که از من رمیده است


شَعری که از من رمیده است
در کنارَ توالت آرمیده است
با چشمی که بَسیار دیده است
(با این وجود معلوم نیست چَرا هنوز ندیده است)
با مغزی که بَسیار دریده است
و معلوم نیست چَرا دردش پَریده است
با پایی که بَسیار زدیده است
در راهی که بَسیار عنیده است ...


5 جولای 2017، در کنار توالتی در همین نزدیکی ها

 .