۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

یَک شَعر بَه سبکِ دیالوگ (یا گفتگویَ) انتقادی!



با تاثیرگرفتگی از یَک شِعر "نیما یوشیج":

آی آدمها که در ساحل خواب یا بیدارید،
یَک نفر دارد از خنده می میرد اینجا!


چَرا؟!

چون زیادی زعفران نوشِ جان کرده!

چَگونه؟!

بدینگونه که هم رویَ پلویَ چلوکبابش پُر از زعفران بوده، هم تویَ نان خامه ای که بعدش نوش جان فرموده بوده، وَ هم در چند عدد چای سیاهی که بعد نوش فرموده بوده و در آن نباتهایی پُر از زعفران ریخته شده بوده!

آیا جنابعالی فکر نمی کنید که در این میان، نه زعفران، بلکه پُرخوریَ بیش از حد دخالت داشته؟!

آیا جنابعالی همیشه در این حد دخالت، وَ یا حتی بَه عبارتی دیگر وَ حتی بَسیار بهتر: فضولی در کار دیگران می کنید؟!

آیا شما یَک عدد فلان بَه فلان شده یَ فلان فلان می باشید؟!

آیا شما حال عمو وَ پدر وَ پدربزرگ وَ برادر گرامی تان خوب می باشد؟!

آیا شما خودتان از این نوع اقوام و خویشان که فرمودید، ندارید وَ یا بَه عبارتی بَس بهتر: دارای چنین (وَ یا حتی چُنان) اقوام و خویشانی نمی باشید؟!

آیا جنابعالی همیشه در این حد دخالت، وَ یا حتی بَه عبارتی دیگر وَ حتی بَسیار بهتر: فضولی در کار دیگران می فرمایید؟!

فلان فلان شده یَ فلان فلان، حرف دهنت را بفهم، تا (...)!

خفه! حمال بیشعور گوساله! تا (...)!

هان؟! ... آهان؟! ...

بعله! بَه این نوع گفتگوها برخی ها می گویند: دیالوگ یا گفتگوی انتقادی!

خدا بیامرزدشان!

آمین!

وَ یا حتی بسم الله؟!

من بیلمیرم! خودت قلم را بردار، هر چه میخوای بنویس!

ای فلان فلانَ فلان فلان!

هان؟! آهان؟! ... آهان!!! ... زمان!


آوریل 2015

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر