در اینجا بیست و سه
نیم دیوار است
و هر سازی که می
بینُم،
کمی شبیه خیار است.
و رفیق من بَسیار
بَدبیار است،
و چرکنویس اش
کمی شبیه طومار است.
و مغز من
پُر از گرد و غبار
است.
و فکر کنم
زندگیم
وابسته به قمار
است...
پَی نوشتَ (1): البته
زندگی همیشه نوعی قمار است.
پَی نوشتَ (2): زندگی
قمار است و دیگر هیچ!
پَی نوشتَ (3): عدد
بده یا مَدد!
پَی نوشتَ (4): فعلا
بگیر مقداری عدد، تا برسد شاید کمی مَدد!
پَی نوشتَ (5):
خواهشا حداقل این آخرین مداد ما را از ما نگیرید!
پَی نوشتَ (6) هر
قلمی، مداد نیست! هر مدادی، قلم نیست!
پَی نوشتَ (7): هر
غلامی غلام نیست! هر الاغی غلام نیست! هر غلامی الاغ نیست!
پَی نوشتَ (8):
خواهشا حداقل این آخرین الاغ ما را از ما نگیرید!
. .
. . . . . . ژانویه 2015
.
.
.
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر