۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

صدایَ پایَ الاغ



بَه زودی فکر کنم یَک الاغ میاد،
با یَکسری تانک هایَ پُر از چماق میاد،
حتی با سیخ های کوبیده یَ رویَش سماق میاد،
یا حتی با وانتی پُر از دوغ هایَ سه لیتریَ
خیلی چاق میاد،
یا شاید با کامیونی پُر از افرادَ چلاق میاد،
یا با یَکسری گاوهایَ خفه شدَه در "ماغ" میاد،
یا با یَکسری بچه هایَ پُررو شدَه در اَن-دماغ میاد،
یا با یَکسری سگ هایَ گیر کرده در لوله هایَ داغ میاد،
یا با یَکسری گربه هایَ ترسیده از هر چه "واق" میاد،
یا با یَکسری موش هایَ بَه دنبالَ پنیرَ شهرَ "زاغ" میاد،
یا با عروسک هایَ له شدَه زیرَ چرخَ یَک چلاق میاد،
یا با لوله هایَ سوراخ شدَه زیر پایَ افرادَ چاق میاد،
یا با دو گوشَ پاره شدَه توسط شعارهایَ بَسیار چماق میاد،
یا با حوصله یَ سرازیر شدَه از آبشارهایَ
آقایَ آق میاد،
.
.
.
آری،
بَه زودی فکر کنم مُشتی الاغ میاد!


فوریه 2015

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر