۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۴, پنجشنبه

وقتی آدم هنوز (!) تاریخ یادش میاد



وَقتی آدم هنوز تاریخ یادَش میاد،
همه ش فکر میکنه الان "پاپا"ش میاد:

آیا با نانَ لواش میاد؟
یا با گُلَ خشخاش میاد؟
یا با تبری لایَ پاش میاد؟
یا با مُشتی رفیقَ "جاش" میاد؟
یا با بَسته ای پُر از ماش میاد؟
یا با قایقی پُر از لاش میاد؟
یا با بویَ گندَ پاش میاد؟
یا با دیگی پُر از آش میاد؟
یا با تانکَ "نینا"ش میاد؟
یا با خواننده یَ "نیناشناش" میاد؟
یا با مردی آش و لاش میاد؟
یا با تِلِ خاری رویَ موهاش میاد؟
یا با تاری رویَ گیتاراش میاد؟
یا با "پیراهن"ی رویَ پاهاش میاد؟
یا با پارچَه ای بالایَ سبیلاش میاد؟
یا با میله هایی در کفِ پاش میاد؟
یا با بادی در روده هاش میاد؟
یا با سربازی در آستانَه یَ شاش میاد؟
یا با مغزی اینها همه بَه جاش میاد؟
یا اینکه فقط با امیدهایی
پاشیدَه در شَعری پُر از کاش میاد؟
  

ژانویه 2015
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر