۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

وقتی صندلی ها آدم را ماساژ می دهند


در دیارات کفر در برخی مراکز عمومی یَک نوع صندلی هایی هست، که پُشت و کمر آدم را در ازای پول ماساژ می دهد. زیاد هم گران نیست. آدم با یکی دو یورو می تواند حدود ده دقیقه از این صندلی های ماساژدهنده استفاده کند.

نکته ی جالب-ناکی که بنده پس از خواندن این جمله: "لطفا این صندلی را فقط با شخصَ خودتان اشغال کنید"، به ذهنم خطور کرد، و بنده فکر کنم بعضی بچه های شیطان شاید این کارها را می کنند، که می آیند روی این صندلی ها یَکسری وسایل می گذارند که بعد وقتی ماساژ شروع می شود، این وسائل به اینور و آنور پرتاب شوند و یا هی بیفتند زمین و اینها بخندند و دوباره بگذارند روی صندلی تا دوباره پرتاب شود.

البته در این دیاراتَ کفر برای اینکه همه ی بازی هایَ کودکان و نوجوانان که بهشان می گویند "تی نِی جِر" با یَکسری وسایلَ از پیش کاملا ساخته شده ی بَسیار عجیب و غریب است، که حتی افراد بزرگسال که می بینند، مو بر تن شان سیخ می شود یا از صداهای آن وسائل گوشِ شان کر می شود. البته خیلی وسائل-جاتی هم هست که از آن هم عجیب-غریب تر است و یک چیزهایی است که بهشان می گویند وسایلَ اسباب بازیَ کامپیوتر-جات، که اصلا آدم نمی فهمد این بچه ها دارند با چه بازی می کنند.

و بعد این بچه ها اینقدر با این مصنوعی-جات همه جوره رابطه دارند، حتی بلد نیستند غذا بخورند. یعنی اصلا دیگر دوست ندارند. و اصلا می توان گفت دیگر هیچ چیز بلد نیستند. حتی بلد نیستند در سن "تی نِی جِری"درست ریش شان (یا یک نوع ته-ریش-جات که خودشان دوست دارند به آن ریش بگویند، که البته در دیار ما به آن چند تار مویَ صورت می گویند کُرک-جات) را اصلاح کنند. و خیلی مسایلَ روزمره یَ دیگر که کاملا دیگر بلد نیستند.

برای همین بنده در حین فکر کردن و فرو رفتن در اعماقَ ذهنَ تاریکَ بچه ها (که بَسیار به نورهای معنویاتی احتیاج دارند)، متوجه شدم که بنده اگر خودم یَک کودک یا "تی نِی جِر" بودم و در دیاراتَ کفر زندگی می کردم، حتما سعی می کردم هر جور شده یَکسری وسایلِ جالب-ناک روی این صندلی ها بگذارم ونه تنها خودم شاد شوم و بخندم و کیف کنم، بلکه کودکان و "تی نِی جِر"های دیگر هم حسابی کیفور شوند.
و چه چیز بهتر از یک مشت سَندل می بود، که روی این صندلی ها برای شوخی قرار می گرفتند و به اینور و آن پرتاب می شدند؟

و بنده برای به پایان بردنِ این یادداشت که در روز یکشنبه، و تاریخ میلادیَ چهارم ژانویه ی دوهزاروچهارده به نشر رسیده است و در ساعتَ سه و هفت دقیقه ی بعد از ظهر، که خارجکی ها اینطوری می نویسند:
یعنی چند نوع نگارش دارند:
15:07
03:07 pm
3:7min pm
;)
و یا یَکسری چیزهایی در این مایه ها که بنده زیاد وارد نیستم، باید بگویم:
"بَنده فقط حرص میخورم، حرص!"

و الان چون خیلی حرص خوردم، به دلیل اینکه یَک شخصَ اجنبی هم با یَک نوع لباس هایی که شبیه پوست یَکسری حیوانات کشورهای بیگانه است، جلوی بنده نشسته و هی یک نوع چشمک هایَ بَسیار غیرشرعی می زند و بنده دوست داشتم الان خودش را روی این صندلی می نشاندم و هی صندلی ماساژش میداد. و حاضر بودم بیست یورو هم خرج کنم تا ایشان از این طریق حسابی کیفور شَوَد.

بنده الان بَسیار دارم از گشنگی ضعف می کنم و باید سریعا بروم یَک نوع غذاجات دیار کفر را که با خود از خانه آورده ام، بخورم. حالا اینکه حلال است یا نه، بنده نَمی دانم. اینها مسایلی می باشد که مربوط به علمایَ شرع می باشد که به "پیروان" خود یاد بدهند چگونه درست و "پاکیزه" و با "معنویات-جات" زندگی کنند.

ساعت: سه و بیست و سه دقیقه
تاریخ: همان کوفتی که بود!

تا یادداشت بعدی مجبورم این قلم و دفترچه را ترک بگویم و به دنیای مادیات-جات روی بیاورم و تا می توانم لذت های مادی ببرم!

ژانویه 2015
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر